از هندوستان تا کانادا
* دیوارای داخلی آپارتمانمون توی لابی و راهروها همه یه سبز زشتی بود! همه رو رنگ کردن اونم سفید! اینقدر خوشگل شدههههه.

* 20 روز دیگه 1 ترم کاری تموم میشه! وقتی این ترم تموم شه برای ترم بعدی دانشجوهای جدید میان. از اونجاییکه ترم بعدی تابستونه دانشجوهای بیشتری میان! و در نتیجه همه میگن احتمال داره من همخونه دار بشم :( اصلااااا این موضوع برام خوشایند نیست! دارم دق میکنم رسما!

* هفته ی گذشته اینقدر هوا گرم شده بود که فکر کردم دیگه عمرا سرد نمیشه و فکر کردم چقدر اشتباه کردم که لباسهای گرمم رو ندادم مامان اینا ببرن! جمعه صبح خوش خیال برای خودم بیدار شدم و رفتم پرده رو زدم کنار و به مدت 3 دقیقه دم پنجره خشکم زد! یه عاااالمه زیاد برف نشسته بود! اصلا کی این همه برف اومد آخه؟!

اینجا پشت خونه است که لبالب بالکنم برف نشسته!

 بعدش هم طبق معمول همیشه به جای استفاده از در جلویی، از در پشتی رفتم بیرون که آشغال ها رو بندازم تو سطل عمومی آپارتمان که پشت ساختمون است و از اونجایی که هیچ بنی بشری از پشت ساختمون رفت و آمد نمیکنه تا زانو وارد برف شدم و همونجا گیر کردم! کلییی طول کشید تا خودم رو نجات بدم! اگر بجای اینکه بخوام راه میانبر رو استفاده کنم درست از در جلویی رفته بودم زودتر میرسیدم!

پشت ساختمون:

بماند که چقدر برف خورد تو صورتم و چقدر خییسس شدم  خلاصه که به مقدار فراوانی برف اومد و صبح ها که میریم سوار اتوبوس شیم هر دفعه چند بار توی راه سر میخوریم و زمین رو نوش جان مینمایییم!

اینم ماشین مدفون شده در برف:

* حالا از سفر:

سفر من هوایی شروع شد. یکشنبه بلیط هواپیما داشتم به سمت کلگری که قرار بود اونجا مامان اینا رو ببینم. ساعت 7:15 رسیدم کلگری و بابا هم ساعت رو یک ساعت اشتباه کرده بود و به خیال اینکه الان ساعت 6:15 است و 1 ساعت وقت دارن برای خودشون رفته بودن پیست اسکی رو ببینن! و در نتیجه توی یه عااالمه سرما و سوز من تا ساعت 8 تو فرودگاه یخ زدم!

دیدن مامان و خواهر ها هم بماند که کلی همراه با شادی و خوشحالی بود البته وقتایی که از هند برمیگشتم ایران بیشتر ذوق میکردیم! اینجا که هستم هرروز تلفنی حرف میزنیم و انگار دلامون کمتر تنگ میشه!

این عکس رو از تو هواپیما گرفتم که فکر کنم باید یه رودخونه باشه:

این عکسها هم توی فرودگاه است که قسمتی که بارها رو تحویل میگرفتیم اینها رو درست کرده بودن که فکر کنم ماکتهای همه ی دیدنیهای شهر بود! خیلی خوشگل بودن!

اینا هم یه سری عکس از کلگری.

عکسهایی که روز هستن من هنوز نرسیده بودم!

یکی از چیزای جالب توی کلگری پلاس 5 ها هستن. اینها یه سری پل بین ساختمونها هستن که تقریبا کل شهر رو به هم متصل میکنن. زمستونها که هوا خیلی سرده کاملا میشه به صورت پیاده از داخل این پلهای تونلی از یک طرف شهر به سمت دیگه رفت.

 

داون تاون کلگری:

متروی روی زمینی کلگری که برای شهروندان مجانی است:

اینم هنرنمایی ویترینی های کلگری:

این عکس رو هم از طبقه ی 20 ام یک برج گرفتم که خونه ی دوستمون بود و دو شب اونجا بودیم.

ادامه دارد.....

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۹ساعت 7:34  توسط ان سان  |