یه روز یه جاهله میره برای رزمندهها خون بده، ازش میپرسن چند سی سی میخواهی خون بدی؟ جاهله یه نگاهی به دورو برش میکنه میگه من سیسی میسی حالیم نیست، شیلنگ بزن وصل کن به جبهه!
یه پرایده به یه فولکسه میگه چرا چشمات این جوری زده بیرون؟ چرا فکت کش آورده؟ فولکسه میگه تو هم اگه موتورت رو میزاشتن تو کونت وضعت بهتر از این نمیشد!
یکی از زلزله زدههای بمی میره مکه پرده کعبه رو میگیره با تمام قدرت تکون میده بعد داد میزنه میگه: ببین خوبه؟!
یه روز برای رشتیا کلاس غیرت میزارن. یارو رشتیه از کلاس داشته بر میگشته خونشون، تو راه زنش رو میبینه با یه مرتیکه غول داره راه میره. میره جلو میگه زن کجا میری؟ زنه میگه میخوام با عباس آقا برم خونشون. رشتیه میگه پس با عباس آقا میری، با عباس آقا هم بر میگردی، جای دیگهای هم نمیری ها!
ترکه هزار تومن میندازه صندوق صدقات، تا غروب وامیسته اونجا هرکی میاد پول بندازه میگه آقا برو من حساب کردم!
یه روز یه دختره از یه آخونده میپرسه اگه با یه پسری دوست بشم مسئلش چیه؟ آخونده میگه این چه حرفیه میزنی، معلومه دیگه، حرومه! بعد دختره میگه حالا اگه با یه آخوندی دوست بشم چی؟ آخونده میگه ای شیطون، میخوای بری تو بهشت؟!
کامپیوترها به چهار دلیل دخترن:
اول اینکه فقط خالقشون از منطق درونشون سر در میاره
دوم اینکه فقط خودشون زبون خودشون رو میفهمن
سوم اینکه اگه یکی پابندشون بشه باید هرچی پول داره براشون لوازم جانبی بخره
چهارم اینکه یکمی صبر میکردی یکی بهترش گیرت میومد
ترکه سرطان داشته، میره مشهد خودشو با قفل و زنجیر میبنده به پنجره فولادی و کلید رو هم قورت میده، میگه: تا شفا نگیرم نمیرم. بعد یک ساعت خبر میرسه که تو حرم بمب گذاشتن، ترکه یک کم دست و پا میزنه، بعد داد میزنه میگه یا حضرت ابوالفضل منو از دست این امام رضا نجات بده!
اینم گفتگوی یه زن و مرد :
زن: خیلی بزرگه
مرد: عادت میکنی
زن: از پشت درد میگیره
مرد: جا باز میکنه
زن: نمیخوام، دردم میگیره
مرد: بزرگه؟
زن: آره
مرد: عیبی نداره، الان میرم پسش میدم جاش یه کفش دیگه میخرم
به ترکه میگن بچت حشیش میکشه میگه حشیش چیه؟ میگن یه چیزیه که آدم میکشه و میره تو فضا. شب پسرش میاد خونه و ترکه بهش میگه اصغر حشیش میکشی؟ پسره میگه نه بابا چطور مگه؟ ترکه میگه خفه شو پدر سگ، مردم تو آسمونا دیدنت!
مامانه داشته واسه بچش لالایی میخونده. بعد از یه ربع، بچهه میگه خوب مامان جون خفه شو میخوام بخوابم!
یه ترکه و رشتیه و فارسه مسابقه میزارن که کی میتونه تو جنگل درخت بیشتری ببره. رشتیه 7 تا میبره. فارسه 10 تا میبره. ترکه 190 تا!. داور به ترکه شک میکنه اره برقیش رو ازش میگیره روشن میکنه یه دفعه ترکه کُپ میکنه میگه ای بابا مگه روشنم میشد؟!